loading...

حائل

-میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست-

بازدید : 381
چهارشنبه 6 اسفند 1398 زمان : 11:58
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

حائل

یعنی شما هم یه جایی زیر این بارون دارید خیس می‌شید ؟

بازدید : 289
جمعه 1 اسفند 1398 زمان : 18:42
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

حائل
به عنوان تکلیف قرآن! :: حائل

حائل

میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست ...

طبقه بندی موضوعی

بایگانی

آخرین مطالب

۳۰ بهمن۹۸

  • ۹۸/۱۱/۳۰

بازدید : 408
دوشنبه 27 بهمن 1398 زمان : 3:10
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

حائل

هو العاشق

فکر می‌کنم این روزها شاید مهم ترین ارزش آدم‌ها به "ماندن" باشد. البته نه ماندن به معنای روزمره اش ... بلکه ماندن به معنای ماندگاری ... این روزهایی که آدم‌ها صبح که از خواب بیدار می‌شوند تا شب که دوباره می‌خوابند، قلبشان برای چندین نفر تندتر می‌زند، ماندن خیلی قشنگ است ... و خیلی با ارزش!

این روزها، در دنیایی که ما گم شده ایم در انبوه دوستت دارم‌ها روزمرگی زده، دوستت دارم‌های دروغین، دوستت دارم‌های سودجویانه، یک دوستت دارم واقعی خیلی می‌چسبد ... دوستت دارم‌‌‌ای که از اعماق قلبت برخاسته باشد، اصلا از درون خود دلت!

این روزها دوست داشتن خیلی شجاعت می‌خواهد ... یا باید خیلی شجاع باشی یا تو هم بشوی مثل هزاران آدم این شهر که سالیانی است از یاد برده اند ماندن را، وفاداری را، همیشه دوست داشتن را ...

فکر می‌کنم ماندن مهم ترین قشنگی مادرها باشد ... در دنیایی که پر است از دروغ و فریب، حقیقی دوست داشتن خیلی قشنگ است ... تاتی تاتی کردن و غذا پختن و شیر دادن و یاد دادن و حرف زدن و ناز و نوازش کردن را که همه بلدند ... آنی که سخت است، دوست داشتن است ... مهم ترین ویژگی مادرها! که آن پسرش یا دخترش، هرچه که باشد دوستش دارد ... مریض باشد، دوستش دارد ... زیبا باشد، زشت باشد، دوستش دارد ... و شاید مفهومی‌فراتر از دوست داشتن! عشق ... نه! اشتباه کردم! که این کلمه را دیگر دوست ندارم ... دستمالی اش کرده اند عشق را ... به هوس‌های خودشان گفتند عشق و خرابش کردند ... راستش واژه دیگری به ذهنم نمی‌رسد برای نوشتن ... شاید همان دوست داشتن از همه چیز قشنگ تر باشد ... دوست داشتنِ ماندگارِ بدون قید و شرط ... یا به عبارتی احساس مادرانه ...

روز مادر مبارک!

بازدید : 1551
يکشنبه 26 بهمن 1398 زمان : 4:01
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

حائل

هو الطبیب ...

یعنی برف ببارد، همه جا تعطیل بشود، دراز بکشی روی تخت ... بی خیال دنیا ... فقط به خوابیدن فکر کنی! تصورش را بکن ...

برف بیارد، دلت هم خوش باشد به برف و صورتت فقط خیس از نم باران، و چشم‌هایت فقط قرمز از سرما ... برف ببارد، منتظر کسی هم نباشی، برای کسی هم نامه‌هایی که نه شروع دارد نه پایان ننویسی، دلت هم پیش کسی گیر نباشد، راحت راحت ... خوشحال خوشحال ... فقط بخوابی ... شاید کسی فکر کند که بیقرار کسی بودن می‌ارزد به صدتا آرامش! راستش من هم موافقم ... ولی خب آدم خسته می‌شود یک جایی دیگر ... یعنی یک روزی، یک لحظه ای، وقتی حوصله اش سر می‌رود، دلتنگی دلش را می‌زند! و دلتنگی که دل آدم را بزند، خب دیگر ... یا یک جور‌ دیگر بگویم! دلتنگی که خیلی زیاد شود، همه دل آدم را پر می‌کند و دیگر جایی نمی‌ماند برای دوست داشتن ...

خلاصه! مدتی بود ننوشنه بودم اینجا ... و وقتی نمی‌نویسم انبوه غصه‌های عالم آوار می‌شود روی دلم! به هرحال دل هرکسی به چیزی خوش است ... ما هم دلخوشیم به این برفی که پوشانده زمین را، به این هوایی که یخ یخ است به این خوابی که آرام آرام آمده پشت پلک‌هایم ...

و امید! امید داریم ... حال آنکه خیلی‌ها خواستند نداشته باشیم ... و انصافا کم هم نگذاشتند! یعنی هرآنچه می‌توانستند بکنند، کردند ... دریغ از اینکه ما برفیم! هرچقدر هم راه بروند رویمان، یخ ترمان می‌کنند و آنوقت خودشان می‌خورند زمین! دریغ از اینکه ما بارانیم ... با تشت نمی‌توان قطعمان کرد ... دریغ از اینکه ما هم خدایی داریم ... که دوستمان دارد ... دریغ از اینکه .......... دریغ از خیلی چیزها! اصلا مهم نیست ... ارزش فکر کردن ندارد ... حالا فقط مهم همین برفی است که می‌بارد و همین دلی که خیلی خوش است ...

بازدید : 1551
يکشنبه 26 بهمن 1398 زمان : 4:01
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

حائل

هو الطبیب ...

یعنی برف ببارد، همه جا تعطیل بشود، دراز بکشی روی تخت ... بی خیال دنیا ... فقط به خوابیدن فکر کنی! تصورش را بکن ...

برف بیارد، دلت هم خوش باشد به برف و صورتت فقط خیس از نم باران، و چشم‌هایت فقط قرمز از سرما ... برف ببارد، منتظر کسی هم نباشی، برای کسی هم نامه‌هایی که نه شروع دارد نه پایان ننویسی، دلت هم پیش کسی گیر نباشد، راحت راحت ... خوشحال خوشحال ... فقط بخوابی ... شاید کسی فکر کند که بیقرار کسی بودن می‌ارزد به صدتا آرامش! راستش من هم موافقم ... ولی خب آدم خسته می‌شود یک جایی دیگر ... یعنی یک روزی، یک لحظه ای، وقتی حوصله اش سر می‌رود، دلتنگی دلش را می‌زند! و دلتنگی که دل آدم را بزند، خب دیگر ... یا یک جور‌ دیگر بگویم! دلتنگی که خیلی زیاد شود، همه دل آدم را پر می‌کند و دیگر جایی نمی‌ماند برای دوست داشتن ...

خلاصه! مدتی بود ننوشنه بودم اینجا ... و وقتی نمی‌نویسم انبوه غصه‌های عالم آوار می‌شود روی دلم! به هرحال دل هرکسی به چیزی خوش است ... ما هم دلخوشیم به این برفی که پوشانده زمین را، به این هوایی که یخ یخ است به این خوابی که آرام آرام آمده پشت پلک‌هایم ...

و امید! امید داریم ... حال آنکه خیلی‌ها خواستند نداشته باشیم ... و انصافا کم هم نگذاشتند! یعنی هرآنچه می‌توانستند بکنند، کردند ... دریغ از اینکه ما برفیم! هرچقدر هم راه بروند رویمان، یخ ترمان می‌کنند و آنوقت خودشان می‌خورند زمین! دریغ از اینکه ما بارانیم ... با تشت نمی‌توان قطعمان کرد ... دریغ از اینکه ما هم خدایی داریم ... که دوستمان دارد ... دریغ از اینکه .......... دریغ از خیلی چیزها! اصلا مهم نیست ... ارزش فکر کردن ندارد ... حالا فقط مهم همین برفی است که می‌بارد و همین دلی که خیلی خوش است ...

بازدید : 1551
يکشنبه 26 بهمن 1398 زمان : 4:01
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

حائل

هو الطبیب ...

یعنی برف ببارد، همه جا تعطیل بشود، دراز بکشی روی تخت ... بی خیال دنیا ... فقط به خوابیدن فکر کنی! تصورش را بکن ...

برف بیارد، دلت هم خوش باشد به برف و صورتت فقط خیس از نم باران، و چشم‌هایت فقط قرمز از سرما ... برف ببارد، منتظر کسی هم نباشی، برای کسی هم نامه‌هایی که نه شروع دارد نه پایان ننویسی، دلت هم پیش کسی گیر نباشد، راحت راحت ... خوشحال خوشحال ... فقط بخوابی ... شاید کسی فکر کند که بیقرار کسی بودن می‌ارزد به صدتا آرامش! راستش من هم موافقم ... ولی خب آدم خسته می‌شود یک جایی دیگر ... یعنی یک روزی، یک لحظه ای، وقتی حوصله اش سر می‌رود، دلتنگی دلش را می‌زند! و دلتنگی که دل آدم را بزند، خب دیگر ... یا یک جور‌ دیگر بگویم! دلتنگی که خیلی زیاد شود، همه دل آدم را پر می‌کند و دیگر جایی نمی‌ماند برای دوست داشتن ...

خلاصه! مدتی بود ننوشنه بودم اینجا ... و وقتی نمی‌نویسم انبوه غصه‌های عالم آوار می‌شود روی دلم! به هرحال دل هرکسی به چیزی خوش است ... ما هم دلخوشیم به این برفی که پوشانده زمین را، به این هوایی که یخ یخ است به این خوابی که آرام آرام آمده پشت پلک‌هایم ...

و امید! امید داریم ... حال آنکه خیلی‌ها خواستند نداشته باشیم ... و انصافا کم هم نگذاشتند! یعنی هرآنچه می‌توانستند بکنند، کردند ... دریغ از اینکه ما برفیم! هرچقدر هم راه بروند رویمان، یخ ترمان می‌کنند و آنوقت خودشان می‌خورند زمین! دریغ از اینکه ما بارانیم ... با تشت نمی‌توان قطعمان کرد ... دریغ از اینکه ما هم خدایی داریم ... که دوستمان دارد ... دریغ از اینکه .......... دریغ از خیلی چیزها! اصلا مهم نیست ... ارزش فکر کردن ندارد ... حالا فقط مهم همین برفی است که می‌بارد و همین دلی که خیلی خوش است ...

بازدید : 1551
يکشنبه 26 بهمن 1398 زمان : 3:07
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

حائل

هو الطبیب ...

یعنی برف ببارد، همه جا تعطیل بشود، دراز بکشی روی تخت ... بی خیال دنیا ... فقط به خوابیدن فکر کنی! تصورش را بکن ...

برف بیارد، دلت هم خوش باشد به برف و صورتت فقط خیس از نم باران، و چشم‌هایت فقط قرمز از سرما ... برف ببارد، منتظر کسی هم نباشی، برای کسی هم نامه‌هایی که نه شروع دارد نه پایان ننویسی، دلت هم پیش کسی گیر نباشد، راحت راحت ... خوشحال خوشحال ... فقط بخوابی ... شاید کسی فکر کند که بیقرار کسی بودن می‌ارزد به صدتا آرامش! راستش من هم موافقم ... ولی خب آدم خسته می‌شود یک جایی دیگر ... یعنی یک روزی، یک لحظه ای، وقتی حوصله اش سر می‌رود، دلتنگی دلش را می‌زند! و دلتنگی که دل آدم را بزند، خب دیگر ... یا یک جور‌ دیگر بگویم! دلتنگی که خیلی زیاد شود، همه دل آدم را پر می‌کند و دیگر جایی نمی‌ماند برای دوست داشتن ...

خلاصه! مدتی بود ننوشنه بودم اینجا ... و وقتی نمی‌نویسم انبوه غصه‌های عالم آوار می‌شود روی دلم! به هرحال دل هرکسی به چیزی خوش است ... ما هم دلخوشیم به این برفی که پوشانده زمین را، به این هوایی که یخ یخ است به این خوابی که آرام آرام آمده پشت پلک‌هایم ...

و امید! امید داریم ... حال آنکه خیلی‌ها خواستند نداشته باشیم ... و انصافا کم هم نگذاشتند! یعنی هرآنچه می‌توانستند بکنند، کردند ... دریغ از اینکه ما برفیم! هرچقدر هم راه بروند رویمان، یخ ترمان می‌کنند و آنوقت خودشان می‌خورند زمین! دریغ از اینکه ما بارانیم ... با تشت نمی‌توان قطعمان کرد ... دریغ از اینکه ما هم خدایی داریم ... که دوستمان دارد ... دریغ از اینکه .......... دریغ از خیلی چیزها! اصلا مهم نیست ... ارزش فکر کردن ندارد ... حالا فقط مهم همین برفی است که می‌بارد و همین دلی که خیلی خوش است ...

بازدید : 1551
يکشنبه 26 بهمن 1398 زمان : 3:07
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

حائل

هو الطبیب ...

یعنی برف ببارد، همه جا تعطیل بشود، دراز بکشی روی تخت ... بی خیال دنیا ... فقط به خوابیدن فکر کنی! تصورش را بکن ...

برف بیارد، دلت هم خوش باشد به برف و صورتت فقط خیس از نم باران، و چشم‌هایت فقط قرمز از سرما ... برف ببارد، منتظر کسی هم نباشی، برای کسی هم نامه‌هایی که نه شروع دارد نه پایان ننویسی، دلت هم پیش کسی گیر نباشد، راحت راحت ... خوشحال خوشحال ... فقط بخوابی ... شاید کسی فکر کند که بیقرار کسی بودن می‌ارزد به صدتا آرامش! راستش من هم موافقم ... ولی خب آدم خسته می‌شود یک جایی دیگر ... یعنی یک روزی، یک لحظه ای، وقتی حوصله اش سر می‌رود، دلتنگی دلش را می‌زند! و دلتنگی که دل آدم را بزند، خب دیگر ... یا یک جور‌ دیگر بگویم! دلتنگی که خیلی زیاد شود، همه دل آدم را پر می‌کند و دیگر جایی نمی‌ماند برای دوست داشتن ...

خلاصه! مدتی بود ننوشنه بودم اینجا ... و وقتی نمی‌نویسم انبوه غصه‌های عالم آوار می‌شود روی دلم! به هرحال دل هرکسی به چیزی خوش است ... ما هم دلخوشیم به این برفی که پوشانده زمین را، به این هوایی که یخ یخ است به این خوابی که آرام آرام آمده پشت پلک‌هایم ...

و امید! امید داریم ... حال آنکه خیلی‌ها خواستند نداشته باشیم ... و انصافا کم هم نگذاشتند! یعنی هرآنچه می‌توانستند بکنند، کردند ... دریغ از اینکه ما برفیم! هرچقدر هم راه بروند رویمان، یخ ترمان می‌کنند و آنوقت خودشان می‌خورند زمین! دریغ از اینکه ما بارانیم ... با تشت نمی‌توان قطعمان کرد ... دریغ از اینکه ما هم خدایی داریم ... که دوستمان دارد ... دریغ از اینکه .......... دریغ از خیلی چیزها! اصلا مهم نیست ... ارزش فکر کردن ندارد ... حالا فقط مهم همین برفی است که می‌بارد و همین دلی که خیلی خوش است ...

بازدید : 1551
يکشنبه 26 بهمن 1398 زمان : 3:07
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

حائل

هو الطبیب ...

یعنی برف ببارد، همه جا تعطیل بشود، دراز بکشی روی تخت ... بی خیال دنیا ... فقط به خوابیدن فکر کنی! تصورش را بکن ...

برف بیارد، دلت هم خوش باشد به برف و صورتت فقط خیس از نم باران، و چشم‌هایت فقط قرمز از سرما ... برف ببارد، منتظر کسی هم نباشی، برای کسی هم نامه‌هایی که نه شروع دارد نه پایان ننویسی، دلت هم پیش کسی گیر نباشد، راحت راحت ... خوشحال خوشحال ... فقط بخوابی ... شاید کسی فکر کند که بیقرار کسی بودن می‌ارزد به صدتا آرامش! راستش من هم موافقم ... ولی خب آدم خسته می‌شود یک جایی دیگر ... یعنی یک روزی، یک لحظه ای، وقتی حوصله اش سر می‌رود، دلتنگی دلش را می‌زند! و دلتنگی که دل آدم را بزند، خب دیگر ... یا یک جور‌ دیگر بگویم! دلتنگی که خیلی زیاد شود، همه دل آدم را پر می‌کند و دیگر جایی نمی‌ماند برای دوست داشتن ...

خلاصه! مدتی بود ننوشنه بودم اینجا ... و وقتی نمی‌نویسم انبوه غصه‌های عالم آوار می‌شود روی دلم! به هرحال دل هرکسی به چیزی خوش است ... ما هم دلخوشیم به این برفی که پوشانده زمین را، به این هوایی که یخ یخ است به این خوابی که آرام آرام آمده پشت پلک‌هایم ...

و امید! امید داریم ... حال آنکه خیلی‌ها خواستند نداشته باشیم ... و انصافا کم هم نگذاشتند! یعنی هرآنچه می‌توانستند بکنند، کردند ... دریغ از اینکه ما برفیم! هرچقدر هم راه بروند رویمان، یخ ترمان می‌کنند و آنوقت خودشان می‌خورند زمین! دریغ از اینکه ما بارانیم ... با تشت نمی‌توان قطعمان کرد ... دریغ از اینکه ما هم خدایی داریم ... که دوستمان دارد ... دریغ از اینکه .......... دریغ از خیلی چیزها! اصلا مهم نیست ... ارزش فکر کردن ندارد ... حالا فقط مهم همین برفی است که می‌بارد و همین دلی که خیلی خوش است ...

بازدید : 1551
شنبه 25 بهمن 1398 زمان : 2:18
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

حائل

هو الطبیب ...

یعنی برف ببارد، همه جا تعطیل بشود، دراز بکشی روی تخت ... بی خیال دنیا ... فقط به خوابیدن فکر کنی! تصورش را بکن ...

برف بیارد، دلت هم خوش باشد به برف و صورتت فقط خیس از نم باران، و چشم‌هایت فقط قرمز از سرما ... برف ببارد، منتظر کسی هم نباشی، برای کسی هم نامه‌هایی که نه شروع دارد نه پایان ننویسی، دلت هم پیش کسی گیر نباشد، راحت راحت ... خوشحال خوشحال ... فقط بخوابی ... شاید کسی فکر کند که بیقرار کسی بودن می‌ارزد به صدتا آرامش! راستش من هم موافقم ... ولی خب آدم خسته می‌شود یک جایی دیگر ... یعنی یک روزی، یک لحظه ای، وقتی حوصله اش سر می‌رود، دلتنگی دلش را می‌زند! و دلتنگی که دل آدم را بزند، خب دیگر ... یا یک جور‌ دیگر بگویم! دلتنگی که خیلی زیاد شود، همه دل آدم را پر می‌کند و دیگر جایی نمی‌ماند برای دوست داشتن ...

خلاصه! مدتی بود ننوشنه بودم اینجا ... و وقتی نمی‌نویسم انبوه غصه‌های عالم آوار می‌شود روی دلم! به هرحال دل هرکسی به چیزی خوش است ... ما هم دلخوشیم به این برفی که پوشانده زمین را، به این هوایی که یخ یخ است به این خوابی که آرام آرام آمده پشت پلک‌هایم ...

و امید! امید داریم ... حال آنکه خیلی‌ها خواستند نداشته باشیم ... و انصافا کم هم نگذاشتند! یعنی هرآنچه می‌توانستند بکنند، کردند ... دریغ از اینکه ما برفیم! هرچقدر هم راه بروند رویمان، یخ ترمان می‌کنند و آنوقت خودشان می‌خورند زمین! دریغ از اینکه ما بارانیم ... با تشت نمی‌توان قطعمان کرد ... دریغ از اینکه ما هم خدایی داریم ... که دوستمان دارد ... دریغ از اینکه .......... دریغ از خیلی چیزها! اصلا مهم نیست ... ارزش فکر کردن ندارد ... حالا فقط مهم همین برفی است که می‌بارد و همین دلی که خیلی خوش است ...

تعداد صفحات : 2

آمار سایت
  • کل مطالب : 22
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 1
  • بازدید کننده امروز : 1
  • باردید دیروز : 23
  • بازدید کننده دیروز : 23
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 36
  • بازدید ماه : 152
  • بازدید سال : 232
  • بازدید کلی : 7234
  • کدهای اختصاصی